او هم در پاسخ گفت والا از بس درخت زياد بود كه من نتوانستم جنگل را ببينم. اين داستان اگرچه تهمايه طنز دارد و خندهدار بهنظر ميآيد ولي عين همين ماجرا در زندگي خيلي از ما تكرار ميشود. زماني كه از ما ميپرسند اوضاع زندگيات به چه ترتيب است؟ شايد اكثر ما بعد از آنكه آهي از دل برميكشيم، ميگوييم آنقدر گرفتاري و مشكلاتمان زياد است كه اصلا هيچ لذتي از زندگي نميبريم. درحاليكه همين گرفتاريها و مشكلات در زندگي همچون درخت در جنگل لازم و ملزوم يكديگرند. اصلا همانطور كه جنگل بدون دار ودرخت درنظر هيچكس، ديگر جنگل نيست، زندگي بدون سختيها و پستي و بلندي، زندگي نيست. پس نكته اول اين است كه بدانيم تمامي دشواريهايي كه در زندگي پيش روي ما قرار دارند، ركن اساسي براي پيشرفت و لازمه زندگي هر فردي هستند. همچنين نبايد فراموش كرد كه حس لذت بردن از زندگي، در پي فائق آمدن بر همين مشكلات و سختيها، در انسان بهوجود ميآيد. آيا لذت فتح قله به سختي بالا رفتن از كوه نميچربد؟
آيا خوشحالي و احساس رضايتمندي دانشآموزي كه بدون استرس و سختي كنكور، دانشگاه قبول شده است، برابر است با دانشآموزي كه بعد از مدتها درس خواندن به دانشگاه وارد شده است؟ يا اينكه بهنظر شما همين سختي دوران بارداري، ارزش مادر شدن را براي خانمها زياد نكردهاست؟ يا تمرينات سخت و عذابآور ورزشكاران براي موفقيت در مسابقات، ارزشاش را ندارد؟ و چندين و چند نمونه ديگر اينچنيني. حال اگر كمي از بالاتر و با عينكي شفافتر به اين قضايا نگاه كنيد متوجه ميشويد كه سختيها در واقع سختي ماندگار و عذابآور نيستند بلكه در پي همان دشواريها حس خوشايندي به وجود ميآيد، كه بعد از سختي بلافاصله به آن ميرسيم. درست همان تعبيري كه قران كريم بر آن تأكيد دارد و ميگويد در پي هرسختي آساني هست. فقط كافي است جايي كه ايستادهايم را عوض كنيم. ليوان را از كنار نگاه كنيم آن را استوانه ميبينيم و اگر از بالا به آن بنگريم، چيزي نميبينيم به جز استوانه.بهنظر ميآيد وقتش رسيده است كه زاويه ديدمان را نسبت به مشكلات و سختيها كمي تغيير دهيم تا با خرسندي و رضايتمندي بيشتري به زندگي ادامه دهيم.
نظر شما